فهرست ها

معرفی متنی کتاب نیروی دلتا از پلی می تا طبس

معرفی متنی کتاب نیروی دلتا از پلی می تا طبس در کتابخانه محمدعلی کریم پور انجام گرفت.

معرفی_متنی_کتاب کتاب نیروی دلتا از  پلی می تا طبس نوشته سرهنگ بازنشسته، چارلی بکویث و دونالد ناکس، ترجمه رضا فاضل زرندی است. این کتاب در ۴۷ فصل در سال ۱۹۸۳ پس از واقعه طبس در آمریکا منتشر شد. بخش عمده کتاب اختصاص به آموزش‌های نظامی چارلی بکویث فرمانده عملیات پنجه عقاب دارد. سرهنگ بکویث اهل آتلانتا در ایالت جورجیا است او از دهه ۱۹۵۰ کار خود را در ارتش آمریکا آغاز کرد. در دهه شصت به فکر ایجاد یک نیروی ویژه برای شرایط نامتفاوت افتاد که بعدها با نام دلتافورس شناخته شد.کتاب روایت خاطراتی از نحوه شکل‌گیری نیروی دلتا و تشریح عملیات حمله به سفارت آمریکا در ایران برای آزادسازی گروگان‌ها است. از مسائل خواندنی در نیروی دلتا، چگونگی دستیابی به اطلاعات برای حمله به سفارت است. در خاطرات چارلی بکویث نحوه جمع آوری اطلاعات قابل تامل است. در واقع کمبود اطلاعات بزرگترین مشکل این طرح بوده است. در این کتاب بارها از سری بودن عملیات مطالبی گفته شده است.کل افرادی که در عملیات پنجه عقاب شرکت دارند 132نفر هستند که در قالب گروه‌های مختلف سازماندهی شده‌اند. شمار نیروهای عمل کننده در جریان حمله به سفارت 93 نفر ذکر شده است.عملیات تا کویر اول(طبس)طبق برنامه پیش رفته است ولی برخورد دو تا از بالگردها با توفان شن در حوالی کرمان شرایط را پیچیده کرده است. چنین به نظر میرسد که فرماندهان دلتا با تاخیری که به وجود آمده،‌ کنترل شان را از دست می‌دهند و در واقع ترس و ناتوانی خلبانان بالگردها در مواجهه با توفان شن موجب شده تا امیدی به ادامه ماموریت نداشته باشند و توفان شن تمام تمرکز و تصمیم گیری آنها را تغییر داده بود.تاخیر 90 دقیقه‌ای بالگردها در رسیدن به صحرای طبس موجب می‌شود تا عملیات با تاخیر شروع شود ضمن اینکه فرمانده عملیات از روشن شدن هوا واهمه داشته است. در جریان سوخت گیری یکی از بالگردها، برخورد با هواپیما سی -130 موجب انفجار عظیمی می‌شود.این عملیات از جمله ناکامی‌های نظامیان آمریکایی محسوب می شود در بخش پایانی کتاب چارلی بکویث یاس و ناامیدی را چنین بیان نموده است: "در تمام طول راه بازگشت به مصیره (در ساحل عمان) احساس پوچی و پژمردگی می‌کردم. آه، آه. یاس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه‌ام گرفت...خودم را بسیار حقیر احساس می‌کردم، نمی‌توانستم صحبت کنم، یا هیچ کاری انجام دهم، فقط احساس می‌کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود...این یک شکست بود. باعث سرافکندگی کشور ما بود. ما هشت مرد خوب و شجاع را از دست داده بودیم...."

اخبار و اطلاعیه